سفارش تبلیغ
صبا ویژن


DoO3et Darem

چه ساده بودم که میپنداشتم
از تو نوشتن و با تو به گفتگو نشستن، سخت و دشوار است.
در باورم نبود شبهای تار دیگر از تو ننوشتن و روزگار هرگز چیزی از تو با تو نگفتن.
بلعیدن هزار حرف نگفته.
آرزویم این بود که گاه اولین دیدار،
برق نگاهت با خواهش نگاهم پیوند خورد و سبز شود جوانه امید.  
دریغ وصددریغ که حرف دل ناتمام ماند و زبان دربستردهان خفت و اشک درپس چشم،خشکید.
کاش هرگز خورشید دلگیر تردید، از پشت پنجره نگاه مهربانت طلوع نمی کرد.
کاش در تقدیر من نبود بیدار شدن از خوابی که آنروز، روز دل بریدن نام بگیرد.
چه خواب شیرینی بود خواب عشق. خواب صبحدمان انتظار. خواب پایان شب سیه...
و من هر روز غصه آن نیمکت های همیشه خالی را می خورم
که فقط بغض بهاری من و تو را کم داشت.
و شاید تا همیشه آن صندلی های خاموش،
حسرت حضور ما را در خاطره خسته شان حس کنند.
دلم برای این "ما" تنگ می شود. کاش میدانستی...


نوشته شده در سه شنبه 89/11/5ساعت 12:3 صبح توسط مهشاد نظرات ( ) |

Design By : Pichak

کد آهنگ